من تو را نگاهمیکنم
من برای درمانوارد کنگره شدم
او مرا نگاهمی کرد، وقتی وارد شدم
در چشمانشجرقه نوری دیدم
در گفتههایشالهام و امید دیدم
هر کسی آنجابود، پر از مهر و محبت بود
ماندم چونمحفل خوبان بی منت بود
یاغی بودم،اما گوش بفرمان شدم
ناشنوابودم،اما شنوا شدم
نابینابودم،ولی بینا شدم
جهالتداشتم،خواستم، دانا شدم
در نهایتفرمانبردار عقل خود شدم
جمله ای ازکنگره، مامن سازنده شدم
تو بهکنگره برای درمان وارد میشوی
من تو را نگاهمیکنم، وقتی وارد میشوی
شعر:مسافر منصور مجاهد نیا
تنظیم و تایپ :مسافر مهدی
جلسه پنج شنبه مورخ98/08/09 با دستور جلسه وادی دوم و تاثیر آن بر من
شدم ,تو , ,مسافر ,میشوی ,کنگره ,من تو ,را نگاه ,تو را ,وقتی وارد ,شدم در
درباره این سایت